غرب و مهدويت (2)
غرب و مهدويت (2)
غرب و مهدويت (2)
نویسنده : حمدصابر جعفري
در بخش نخست اين بحث از تصميم جدي و وقفه ناپذير دنياي غرب براي مقابله با امواج اسلام گرايي كه پس از وقوع انقلاب اسلامي در ايران آغاز گشته و ابتدا جهان اسلام را در نورديده و سپس در كشورهاي غربي و اروپايي خيمه زده است سخن گفتيم. همچنين تمام هجمه هاي فرهنگي غرب عليه تعاليم و ارزش هاي اسلامي ازجمله “مهدويت” را با انگيزه واژگون جلوه دادن اسلام و نسبت دادن تروريسم و جنايت هاي مكرر كشورهاي استكباري به ويژه آمريكا و انگليس و اسرائيل به اين دين الهي توضيح داديم و اين نسبت ها را ـ كه نوعي فرافكني ابلهانه و غيرقابل پذيرش حتي از جانب انديشمندان منصف غربي مي باشد ـ از اهداف اين قدرت هاي سيطره جو براي به محاق بردن خورشيد پرفروغ اسلام برشمرديم. اينك ادامه بحث را پي مي گيريم.
اهداف و ابزارهاي غرب براي مقابله با اسلام را بيان كرديم حالا به روش ها مي پردازيم. يكي از فعاليت هاي غرب در اين زمينه دشمن سازي است. براي مثال در فيلم “فتنه” كه همين اواخر در هلند ساخته شد اين موضوع مطرح مي شود كه آينده اروپا را مسلمانان تهديد مي كنند. اين فيلم پانزده دقيقه است كه هر دقيقه از آن به قرني از اسلام مي پردازد و دقيقه پانزدهم آن قرن پانزدهم اسلام نشان داده مي شود. در اين فيلم تاكيد مي شود كه اسلام از آغاز به مثابه فتنه اي شروع مي شود و دقيقه پانزده آن واژه “فتنه” مي شود “فاين”؛ يعني “پايان”. مطرح مي شود كه اسلام خطري براي جهان غرب است و بايد همان طور كه كمونيسم را شكست داديم ايدئولوژي اسلام را هم شكست بدهيم. در مورد اين فيلم دو مسئله وجود دارد: يكي اينكه اينها آيات قرآن را ناجوانمردانه تحريف مي كنند و چنين مطالبي مطرح مي كنند و اين ناراحت كننده است. اما مسئله ديگر اين است كه اتفاقا فيلم فتنه فيلم زيبايي است چون عجز كامل اينها را نشان مي دهد. در روايت داريم “الغيبه جهد العاجز” (غيبت نهايت ناتواني فرد ناتوان است)؛ وقتي هيچ كاري از دستش برنمي آيد شروع مي كند به غيبت كردن. من گمان مي كنم وقتي كسي به مرحله ناسزاگفتن مي رسد معلوم مي شود كه ديگر كاري از دستش ساخته نيست. اين فيلم در عين اينكه با فحاشي هايش ما را ناراحت مي كند اعترافاتي اميدبخش در خود دارد. به عنوان نمونه در فيلم گفته مي شود كه در سال 2007 حدود 54 ميليون مسلمان در اروپا زندگي مي كنند كه اين اتفاق واقعا مهمي است يا مثلا به صراحت مطرح مي شود كه اسلام جهان غرب را به خطر انداخته است؛ يعني اسلام دارد به آنها حمله مي كند. روشن است كه اين حمله و خطر نظامي نيست پس در آنجا چه اتفاقي دارد مي افتد در غرب گروهي مسلمانان مهاجر كه براي مثال از دست امثال صدام به آنجا گريخته اند و از حقوق عادي خودشان هم محروم اند حدود 5 ميليون مسلمان در فرانسه كه حق راي ندارند توانسته اند براي غرب خطرساز شوند. در زمينه حقوق اقليت ها يادآوري اين مطلب مهم است كه حق راي نداشتن مسلمانان در غرب در حالي است كه پس از انقلاب اسلامي براي اقليت ها حق راي مطرح شد اگرچه شمار آنها كمتر از شمار تعيين شده براي يك نماينده بود. حتي از قول آيت الله جوادي آملي به ياد دارم كه گفتند پس از انقلاب گروهي از صابئين اظهار كردند ما دين داريم و در اين زمينه بحث شد كه آيا صابئين صاحب دين هستند يا نه و سرانجام به علت وجود داشتن واژه “صابئين” در قرآن دين آنها پذيرفته شد و با وجود اندك شماربودن و حتي ناشناس بودن دينشان به آ ها هم حق راي داده شد. بنابراين من به فيلم فتنه به دو شكل نگاه مي كنم: يكي با نگاه منفي كه دارند توهين مي كنند و يكي هم نگاه مثبت كه نشان مي دهد اسلام در آنجا موفق بوده است.
براي مثال در فيلم پيشگويي هاي “نوستراداموس” كه بعد از انقلاب اسلامي ساخته شد مي بينيد كه اورسن ولز ـ كارگردان و هنرپيشه معروف ـ چگونه به صراحت مطرح مي كند كه مسلمان ها خطر هستند و مي گويد كه سومين ضدمسيح و ضدبشر فردي است كه از جهان اسلام برمي خيزد و حتي اشعار نوستراداموس هم تحريف مي شود ـ كاري نداريم كه اين فرد اصلا وجود داشته يا وجود نداشته ـ و بعد اين گونه توضيح مي دهد كه چرا اين ضدمسيح از ميان مسلمانان است؛ ثروت نفتي و افزايش مسلمانان معتقد عامل آن است و به صراحت مطرح مي كند كه به اين دو دليل مسلمانان مي توانند خطرآفرين باشند. در ابتداي فيلم صحنه اول سكويي هست و يك صندلي كه روي آن سكو قراردارد و صحنه اي كه در پايين است و شخصي روحاني كه عكسش هم همه جا هست. اين صحنه بسيار شبيه صحنه جماران است و فضاي بعد از انقلاب اسلامي ايران نشان داده مي شود. در بعضي جاها مثل فيلم فتنه به صراحت خطربودن اسلام را مطرح مي كنند. در بعضي فيلم ها هم اين تبليغات منفي غيرمستقيم است مثلا در يكي از نسخه هاي فيلم جن گير تيتراژ با صداي اذان شروع مي شود كه اين اتفاقي نيست.
در بازي هاي رايانه اي هم اين تبليغات منفي وجود دارد مثلا در بازي معروف “آي جي آي” جاهايي هست كه هم صدا و هم تصوير همراه مي شود و پيامي ضداسلامي را منتقل مي كند و به قول “پاولوف” “شرطي شدن” اتفاق مي افتد؛ يعني فرد هر وقت اين صداها را مي شوند و اين تصاوير را مي بيند آن پيام فيلم يا بازي به او منتقل مي شود. در تبليغات تلويزيوني هم اين را داريم؛ مثلا گاهي تبليغات روي يك علامت است و اين علامت آنقدر تكرار مي شود كه هر وقت فرد اين علامت را جايي ديد ياد آن شركت و آن محصول بيفتد و اين طبيعي است. اينجا هم به همين شكل عمل كرده اند؛ تصاويري هست كه اين تصاوير آيات قرآن است كه همراه آن صداي قرائت قرآن نيز شنود مي شود؛ مثل اين آيه: “و من يعمل مثقال ذره شرا يره” يا صداي اخبارگوي سيماي جمهوري اسلامي ايران كه كنار هم قراردادن اين عوامل بسيار مهم است.
دشمنان اسلام اين را فهميده اند كه روند انقلاب اسلامي ايران با وجود همه مشكلات داخلي معادلاتي را در جهان به هم زده است بنابراين وقتي بحث خطربودن اسلام را مطرح مي كنند حتما بايد جلوه هايي از ايران و انقلاب اسلامي در آن باشد. موارد بسياري از اين دست در بازي ها وجود دارد حتي براي تلقين اين پيام ها نمادهاي گوناگون مذهبي در آنها هست مثل نماد شهادت و در مقابلش نماد صليب كه درون آن قلبي وجود دارد كه نماد محبت است. منظورشان اين است كه مسيحيت محبت محور است و اسلام خشونت محور؛ در حالي كه اين طور نيست بلكه در انجيل حضرت مسيح عليه السلام گفته است: “گمان مي كنيد كه آمده ام تا صلح را بر زمين بگذارم ني بلكه شمشير را”. اين عبارت به اين معني است كه خدا مثل پزشكي حاذق است كه همه روش ها را به كار مي برد ولي گاهي مي داند كه ديگر بايد تيغ جراحي به كار ببرد. امام زمان عليه اسلام هم به همين گونه است يعني در كمال محبت و مهرباني است و طبق روايت امام رضا عليه السلام پدري است مهربان و از مادر به كودكش مهربان تر اما همين امام و پدر مهربان با سران استكبار و كساني كه پهلوي زن باردار را مي شكافند و جنينش را بيرون مي آورند و جلو چشم مادر با آن فوتبال بازي مي كنند مسلم است كه چه برخوردي با اين رفتار مي كند. خداوند به حضرت موسي عليه السلام هم مي فرمايد كه با فرعون با مهرباني سخن بگو “لعله يتذكر و يخشي”. اما هنگامي كه همين فرعون پس از عناد و در دقت شكست مي گويد: مرا ببخش؛ خدا مي گويد: ديگر جاي بخشش وجود ندارد. در همين بازي كه گفتيم مراحل متفاوت داريم؛ مرحله مبارزه با كساني كه مي خواهند كشيش را اذيت كنند و فضاهايي اسلامي مثل مسجدهاي جامع در ايران وجود دارد. قراردادن اينها كنار همديگر اتفاقي نيست. يا مثلا در بازي “دلتافورس” كه بازي معروفي است و نسخه هاي متفاوتي دارد در خيمه هاي دشمن جعبه هايي هست كه روي آنها عبارات “لااله الاالله” و “محمد رسول الله” نوشته شده است. همچنين وجود نمادي كه شبيه نماد قديمي آستان قدس رضوي است و شبيه ضريح است كه گنبدها مناره ها و پرچم هايي دارد. نماد شهادت را هم داريم كه شبيه شهدايي است كه گاهي در بعضي برنامه ها مي بينيم. دشمن فرضي قراردادن اينها و كنار هم قرار گرفتنشان پيامي دارد. بعد از كنفرانس تل آويو يك بازي به نام “يا مهدي” ساخته شد كه فضاي بازي محيط يك پالايشگاه است كه افرادي عرب و غيرعرب با لحن بدي الله اكبر و يا مهدي مي گويند. بدين ترتيب مخاطب شما “شرطي” مي شود كه هر موقع اين صدا را شنيد بياد شليك كند و الا امتياز از دست مي دهد.
در بازگشت به فيلم پيشگويي هاي نوسترآداموس؛ مثلا فرض كنيد مطر مي شود كه “پادشاه وحشت” (سومين ضدمسيح از ميان مسلمانان برمي خيزد و مي خواهد كه او را به نوعي به نام موعودي كه مسلمانان منتظر او هستند جا بزند. همچنين در فيلم هايي مثل “يونايتد” مطرح مي شود كه افراد مسلمان با گفتن الله اكبر مردم را سرمي برند. در اين فيلم با صراحت چهره هايي از مسلمانان را نشان مي دهد كه برخي از آنها حتي پيشاني بند قرمز دارند و الله اكبر مي گويند. در فيلم حتي صحنه هايي مي سازند كه مثلا يكي از هواپيماهاي يازده سپتامبر قرار بوده به كاخ سفيد بخورد و نشان مي دهد كه اينها مسلمانان هستند و مهماندار هواپيما را سرمي برند و خطربودن مسلمانان را با خشونت بسيار نشان مي دهد. بنابراين اينان اولين كاري كه مي كنند اين است كه اسلام را خطر جلوه مي دهند. دومين كاري كه مي كنند مهدويت را خطر جلوه مي دهند. خطر جلوه دادن اين دو موضوع هم باز سه جنبه دارد: يكي مثل همان فيلم پيشگويي هاي نوستراداموس كه به صراحت مسئله مهدويت را مطرح مي كند يا بازي “يا مهدي” كه قبلا بيان كردم. سومين هشدار هم درباره مهدويت است كه اين را در اعتراف هاي يكي از كشيشان صهيونيست مي توان شنيد كه به صراحت درباره مهدويت هشدار مي دهد.
اين مطلب را “مايكل مور” در فيلم “فارنهايت” به صراحت مطرح مي كند كه قضيه يازده سپتامبر دقيقا به همين علت بود. با اينكه طالبان در آمريكا رفت وآمد مي كردند و رژيم طالبان سفير رسمي به آمريكا مي فرستاد و اينها ارتباط تنگاتنگي داشتند اما فقط به علت اينكه حامد كرزاي كه شريك نفتي بوش بود او را بر سر كار آوردند آمريكا براي كسب منفعت چنان سروصدايي به راه مي اندازد و چنان بمباران ذهني مي كند و به تعبير مقام معظم رهبري شبيخون مي زند كه عالم را به مثابه سربازان و ياران خود جمع مي كند تا به كشوري بدبخت مثل افغانستان حمله كند و بدين گونه زمينه اي براي تامين منافع خودش آماده شود؛ همچنين در مورد عراق هم همين طور كه اين مورد هم در فيلم فارنهايت هست. در اين فيلم با كمال صراحت مطرح مي شود كه اينها بعد از افغانستان درصدد ساختن دشمن ديگري بودند. پس درباره عراق اين مطرح شد كه صدام قدرتي دارد كه مي تواند بمباران هاي ميكروبي و شيميايي كند و تمام جهان را مسموم كند و از بين ببرد.
يكي از مطالب مهم بحثي است كه فردي صهيونيست به نام “جري فالول” مطرح كرده است. حدود يك سال از مرگ اين فرد مي گذرد. وي از كساني بود كه در عرصه همراه كردن مسيحيان با صهيونيست ها بسيار فعال بود و براي به قدرت رسيدن بوش در دور اول فعاليت بسيار كرد و بر اثر كوشش هاي او و “پت رابرتسون” بود كه بوش به قدرت رسيد. اين شخص مصاحبه اي كرده است كه در آن مصاحبه از او پرسيده شده شما كه داريد براي بازگشت حضرت عيسي عليه السلام زمينه سازي مي كنيد چطور برايتان خوشايند است كه با مسيحيان همراه شويد چون از نظر مسيحي ها شما يهودي هستيد و باطليد و آنگاه كه مسيح بيايد بساط شما برچيده مي شود و نابود مي شويد. چطور اين قضيه براي شما قابل تحمل است پاسخ جري فالول بسيار جالب است كه توجه به مديريت زمان كه ما از آن غافل هستيم را نشان مي دهد. يعني مديريت امروز و برنامه ريزي براي فردا.
نكته اي كه جري فالول بيان مي كند همان نكته اي است كه به نظر من اختلاف اساسي مسيحيت و يهوديت است. بدين معني كه مسيحيان اعتقاد دارند كه مسيح آمده است و يهوديان مي گويند كه هنوز نيامده است. بنابراين عيسي بن مريم عليه السلام از ديدگاه يهوديان دروغگوست و او مسيح واقعي نبوده است و مسيحيان هم به طور كلي دروغ مي گويند. از نظر مسيحي ها هم يهود كساني بودند كه حضرت عيسي عليه السلام را به شهادت رساندند و زماني كه حضرت عيسي عليه السلام بيايد يهوديان يا بايد دينشان را تغيير بدهند يا نابود مي شوند. حالا اين نكته اي كه اوج اختلاف را نشان مي دهد جري فالول در مورد آن در مصاحبه اش مي گويد شما راست مي گوييد ولي ما با هم نقطه اتفاق داريم؛ يعني نقطه اختلاف را نقطه اتفاق جلوه مي دهد و مي گويد من منتظر اولين حضور مسيح هستم و آنها منتظر دومين حضور او هستند و با واژه هاي اول و دوم بازي مي كند. اينكه مي گويد: “من منتظر اولي هستم” يعني كسي كه اول آمده دروغ گفته است. كسي كه منتظر دومين است؛ يعني او رفته و بازخواهد گشت. اين سخن بايد براي ما درس آموز باشد. ما در جامعه اسلامي نقاط اتفاق بسياري داريم و گاهي افرادي نادان فقط روي نقاط اختلاف متمركز مي شوند كه البته دشمنان هم در به وجودآمدن اين گونه اختلاف ها دخيل هستند. اين به اصطلاح اولين نقطه اتفاق است كه او مطرح مي كند. نكته دوم هم مبارزه با تروريسم است. مبارزه با تروريسم يعني چه از ديد آنان يعني مبارزه با مسلمانان.
مرحله بعدي خود را منجي معرفي كردن است كه اين به عوض كردن جاي مهره ها و تقلب در بازي هاي مهره اي شبيه است و اين كاري است كه آنها مي كنند. يعني مظلومان عالم را تروريست ضدمسيحي و ضدبشر معرفي مي كنند. حق طلبان عالم معمولا افرادي تروريست منفور احمق و خشن معرفي مي شوند و در مقابل ظالمان و مستكبران عالم كساني معرفي مي شوند كه مظلوم اند و از تروريسم رنج مي كشند. كار بعديشان هم اين است كه خود را نيز منجي معرفي مي كنند. البته طبيعي است. وقتي كسي فيلمي مي سازد خودش را قهرمان معرفي مي كند. در صورتي كه اگر هميشه طرف مقابل متجاوزان و ظالمان باشند و بعد آنها به ويژه در گستره جهاني با شعارها و برنامه ريزي هاي خاصي بخواهند نجات بخش باشند ـ اگر بخواهيم از اين گونه فيلم ها مثال بزنيم از حوصله بحث خارج است آن وقت مشخص خواهد شد كه هدف عوض كردن جاي مهره هاست كه ما اين روند را در اصطلاح جايگزيني مي گوييم.
حق راي نداشتن مسلمانان در غرب در حالي اتفاق مي افتد كه پس از انقلاب اسلامي در ايران اقليت هاي ديني داراي حق راي مي باشند!
منبع: www.bashgah.net
/ن
اهداف و ابزارهاي غرب براي مقابله با اسلام را بيان كرديم حالا به روش ها مي پردازيم. يكي از فعاليت هاي غرب در اين زمينه دشمن سازي است. براي مثال در فيلم “فتنه” كه همين اواخر در هلند ساخته شد اين موضوع مطرح مي شود كه آينده اروپا را مسلمانان تهديد مي كنند. اين فيلم پانزده دقيقه است كه هر دقيقه از آن به قرني از اسلام مي پردازد و دقيقه پانزدهم آن قرن پانزدهم اسلام نشان داده مي شود. در اين فيلم تاكيد مي شود كه اسلام از آغاز به مثابه فتنه اي شروع مي شود و دقيقه پانزده آن واژه “فتنه” مي شود “فاين”؛ يعني “پايان”. مطرح مي شود كه اسلام خطري براي جهان غرب است و بايد همان طور كه كمونيسم را شكست داديم ايدئولوژي اسلام را هم شكست بدهيم. در مورد اين فيلم دو مسئله وجود دارد: يكي اينكه اينها آيات قرآن را ناجوانمردانه تحريف مي كنند و چنين مطالبي مطرح مي كنند و اين ناراحت كننده است. اما مسئله ديگر اين است كه اتفاقا فيلم فتنه فيلم زيبايي است چون عجز كامل اينها را نشان مي دهد. در روايت داريم “الغيبه جهد العاجز” (غيبت نهايت ناتواني فرد ناتوان است)؛ وقتي هيچ كاري از دستش برنمي آيد شروع مي كند به غيبت كردن. من گمان مي كنم وقتي كسي به مرحله ناسزاگفتن مي رسد معلوم مي شود كه ديگر كاري از دستش ساخته نيست. اين فيلم در عين اينكه با فحاشي هايش ما را ناراحت مي كند اعترافاتي اميدبخش در خود دارد. به عنوان نمونه در فيلم گفته مي شود كه در سال 2007 حدود 54 ميليون مسلمان در اروپا زندگي مي كنند كه اين اتفاق واقعا مهمي است يا مثلا به صراحت مطرح مي شود كه اسلام جهان غرب را به خطر انداخته است؛ يعني اسلام دارد به آنها حمله مي كند. روشن است كه اين حمله و خطر نظامي نيست پس در آنجا چه اتفاقي دارد مي افتد در غرب گروهي مسلمانان مهاجر كه براي مثال از دست امثال صدام به آنجا گريخته اند و از حقوق عادي خودشان هم محروم اند حدود 5 ميليون مسلمان در فرانسه كه حق راي ندارند توانسته اند براي غرب خطرساز شوند. در زمينه حقوق اقليت ها يادآوري اين مطلب مهم است كه حق راي نداشتن مسلمانان در غرب در حالي است كه پس از انقلاب اسلامي براي اقليت ها حق راي مطرح شد اگرچه شمار آنها كمتر از شمار تعيين شده براي يك نماينده بود. حتي از قول آيت الله جوادي آملي به ياد دارم كه گفتند پس از انقلاب گروهي از صابئين اظهار كردند ما دين داريم و در اين زمينه بحث شد كه آيا صابئين صاحب دين هستند يا نه و سرانجام به علت وجود داشتن واژه “صابئين” در قرآن دين آنها پذيرفته شد و با وجود اندك شماربودن و حتي ناشناس بودن دينشان به آ ها هم حق راي داده شد. بنابراين من به فيلم فتنه به دو شكل نگاه مي كنم: يكي با نگاه منفي كه دارند توهين مي كنند و يكي هم نگاه مثبت كه نشان مي دهد اسلام در آنجا موفق بوده است.
براي مثال در فيلم پيشگويي هاي “نوستراداموس” كه بعد از انقلاب اسلامي ساخته شد مي بينيد كه اورسن ولز ـ كارگردان و هنرپيشه معروف ـ چگونه به صراحت مطرح مي كند كه مسلمان ها خطر هستند و مي گويد كه سومين ضدمسيح و ضدبشر فردي است كه از جهان اسلام برمي خيزد و حتي اشعار نوستراداموس هم تحريف مي شود ـ كاري نداريم كه اين فرد اصلا وجود داشته يا وجود نداشته ـ و بعد اين گونه توضيح مي دهد كه چرا اين ضدمسيح از ميان مسلمانان است؛ ثروت نفتي و افزايش مسلمانان معتقد عامل آن است و به صراحت مطرح مي كند كه به اين دو دليل مسلمانان مي توانند خطرآفرين باشند. در ابتداي فيلم صحنه اول سكويي هست و يك صندلي كه روي آن سكو قراردارد و صحنه اي كه در پايين است و شخصي روحاني كه عكسش هم همه جا هست. اين صحنه بسيار شبيه صحنه جماران است و فضاي بعد از انقلاب اسلامي ايران نشان داده مي شود. در بعضي جاها مثل فيلم فتنه به صراحت خطربودن اسلام را مطرح مي كنند. در بعضي فيلم ها هم اين تبليغات منفي غيرمستقيم است مثلا در يكي از نسخه هاي فيلم جن گير تيتراژ با صداي اذان شروع مي شود كه اين اتفاقي نيست.
در بازي هاي رايانه اي هم اين تبليغات منفي وجود دارد مثلا در بازي معروف “آي جي آي” جاهايي هست كه هم صدا و هم تصوير همراه مي شود و پيامي ضداسلامي را منتقل مي كند و به قول “پاولوف” “شرطي شدن” اتفاق مي افتد؛ يعني فرد هر وقت اين صداها را مي شوند و اين تصاوير را مي بيند آن پيام فيلم يا بازي به او منتقل مي شود. در تبليغات تلويزيوني هم اين را داريم؛ مثلا گاهي تبليغات روي يك علامت است و اين علامت آنقدر تكرار مي شود كه هر وقت فرد اين علامت را جايي ديد ياد آن شركت و آن محصول بيفتد و اين طبيعي است. اينجا هم به همين شكل عمل كرده اند؛ تصاويري هست كه اين تصاوير آيات قرآن است كه همراه آن صداي قرائت قرآن نيز شنود مي شود؛ مثل اين آيه: “و من يعمل مثقال ذره شرا يره” يا صداي اخبارگوي سيماي جمهوري اسلامي ايران كه كنار هم قراردادن اين عوامل بسيار مهم است.
دشمنان اسلام اين را فهميده اند كه روند انقلاب اسلامي ايران با وجود همه مشكلات داخلي معادلاتي را در جهان به هم زده است بنابراين وقتي بحث خطربودن اسلام را مطرح مي كنند حتما بايد جلوه هايي از ايران و انقلاب اسلامي در آن باشد. موارد بسياري از اين دست در بازي ها وجود دارد حتي براي تلقين اين پيام ها نمادهاي گوناگون مذهبي در آنها هست مثل نماد شهادت و در مقابلش نماد صليب كه درون آن قلبي وجود دارد كه نماد محبت است. منظورشان اين است كه مسيحيت محبت محور است و اسلام خشونت محور؛ در حالي كه اين طور نيست بلكه در انجيل حضرت مسيح عليه السلام گفته است: “گمان مي كنيد كه آمده ام تا صلح را بر زمين بگذارم ني بلكه شمشير را”. اين عبارت به اين معني است كه خدا مثل پزشكي حاذق است كه همه روش ها را به كار مي برد ولي گاهي مي داند كه ديگر بايد تيغ جراحي به كار ببرد. امام زمان عليه اسلام هم به همين گونه است يعني در كمال محبت و مهرباني است و طبق روايت امام رضا عليه السلام پدري است مهربان و از مادر به كودكش مهربان تر اما همين امام و پدر مهربان با سران استكبار و كساني كه پهلوي زن باردار را مي شكافند و جنينش را بيرون مي آورند و جلو چشم مادر با آن فوتبال بازي مي كنند مسلم است كه چه برخوردي با اين رفتار مي كند. خداوند به حضرت موسي عليه السلام هم مي فرمايد كه با فرعون با مهرباني سخن بگو “لعله يتذكر و يخشي”. اما هنگامي كه همين فرعون پس از عناد و در دقت شكست مي گويد: مرا ببخش؛ خدا مي گويد: ديگر جاي بخشش وجود ندارد. در همين بازي كه گفتيم مراحل متفاوت داريم؛ مرحله مبارزه با كساني كه مي خواهند كشيش را اذيت كنند و فضاهايي اسلامي مثل مسجدهاي جامع در ايران وجود دارد. قراردادن اينها كنار همديگر اتفاقي نيست. يا مثلا در بازي “دلتافورس” كه بازي معروفي است و نسخه هاي متفاوتي دارد در خيمه هاي دشمن جعبه هايي هست كه روي آنها عبارات “لااله الاالله” و “محمد رسول الله” نوشته شده است. همچنين وجود نمادي كه شبيه نماد قديمي آستان قدس رضوي است و شبيه ضريح است كه گنبدها مناره ها و پرچم هايي دارد. نماد شهادت را هم داريم كه شبيه شهدايي است كه گاهي در بعضي برنامه ها مي بينيم. دشمن فرضي قراردادن اينها و كنار هم قرار گرفتنشان پيامي دارد. بعد از كنفرانس تل آويو يك بازي به نام “يا مهدي” ساخته شد كه فضاي بازي محيط يك پالايشگاه است كه افرادي عرب و غيرعرب با لحن بدي الله اكبر و يا مهدي مي گويند. بدين ترتيب مخاطب شما “شرطي” مي شود كه هر موقع اين صدا را شنيد بياد شليك كند و الا امتياز از دست مي دهد.
در بازگشت به فيلم پيشگويي هاي نوسترآداموس؛ مثلا فرض كنيد مطر مي شود كه “پادشاه وحشت” (سومين ضدمسيح از ميان مسلمانان برمي خيزد و مي خواهد كه او را به نوعي به نام موعودي كه مسلمانان منتظر او هستند جا بزند. همچنين در فيلم هايي مثل “يونايتد” مطرح مي شود كه افراد مسلمان با گفتن الله اكبر مردم را سرمي برند. در اين فيلم با صراحت چهره هايي از مسلمانان را نشان مي دهد كه برخي از آنها حتي پيشاني بند قرمز دارند و الله اكبر مي گويند. در فيلم حتي صحنه هايي مي سازند كه مثلا يكي از هواپيماهاي يازده سپتامبر قرار بوده به كاخ سفيد بخورد و نشان مي دهد كه اينها مسلمانان هستند و مهماندار هواپيما را سرمي برند و خطربودن مسلمانان را با خشونت بسيار نشان مي دهد. بنابراين اينان اولين كاري كه مي كنند اين است كه اسلام را خطر جلوه مي دهند. دومين كاري كه مي كنند مهدويت را خطر جلوه مي دهند. خطر جلوه دادن اين دو موضوع هم باز سه جنبه دارد: يكي مثل همان فيلم پيشگويي هاي نوستراداموس كه به صراحت مسئله مهدويت را مطرح مي كند يا بازي “يا مهدي” كه قبلا بيان كردم. سومين هشدار هم درباره مهدويت است كه اين را در اعتراف هاي يكي از كشيشان صهيونيست مي توان شنيد كه به صراحت درباره مهدويت هشدار مي دهد.
اين مطلب را “مايكل مور” در فيلم “فارنهايت” به صراحت مطرح مي كند كه قضيه يازده سپتامبر دقيقا به همين علت بود. با اينكه طالبان در آمريكا رفت وآمد مي كردند و رژيم طالبان سفير رسمي به آمريكا مي فرستاد و اينها ارتباط تنگاتنگي داشتند اما فقط به علت اينكه حامد كرزاي كه شريك نفتي بوش بود او را بر سر كار آوردند آمريكا براي كسب منفعت چنان سروصدايي به راه مي اندازد و چنان بمباران ذهني مي كند و به تعبير مقام معظم رهبري شبيخون مي زند كه عالم را به مثابه سربازان و ياران خود جمع مي كند تا به كشوري بدبخت مثل افغانستان حمله كند و بدين گونه زمينه اي براي تامين منافع خودش آماده شود؛ همچنين در مورد عراق هم همين طور كه اين مورد هم در فيلم فارنهايت هست. در اين فيلم با كمال صراحت مطرح مي شود كه اينها بعد از افغانستان درصدد ساختن دشمن ديگري بودند. پس درباره عراق اين مطرح شد كه صدام قدرتي دارد كه مي تواند بمباران هاي ميكروبي و شيميايي كند و تمام جهان را مسموم كند و از بين ببرد.
يكي از مطالب مهم بحثي است كه فردي صهيونيست به نام “جري فالول” مطرح كرده است. حدود يك سال از مرگ اين فرد مي گذرد. وي از كساني بود كه در عرصه همراه كردن مسيحيان با صهيونيست ها بسيار فعال بود و براي به قدرت رسيدن بوش در دور اول فعاليت بسيار كرد و بر اثر كوشش هاي او و “پت رابرتسون” بود كه بوش به قدرت رسيد. اين شخص مصاحبه اي كرده است كه در آن مصاحبه از او پرسيده شده شما كه داريد براي بازگشت حضرت عيسي عليه السلام زمينه سازي مي كنيد چطور برايتان خوشايند است كه با مسيحيان همراه شويد چون از نظر مسيحي ها شما يهودي هستيد و باطليد و آنگاه كه مسيح بيايد بساط شما برچيده مي شود و نابود مي شويد. چطور اين قضيه براي شما قابل تحمل است پاسخ جري فالول بسيار جالب است كه توجه به مديريت زمان كه ما از آن غافل هستيم را نشان مي دهد. يعني مديريت امروز و برنامه ريزي براي فردا.
نكته اي كه جري فالول بيان مي كند همان نكته اي است كه به نظر من اختلاف اساسي مسيحيت و يهوديت است. بدين معني كه مسيحيان اعتقاد دارند كه مسيح آمده است و يهوديان مي گويند كه هنوز نيامده است. بنابراين عيسي بن مريم عليه السلام از ديدگاه يهوديان دروغگوست و او مسيح واقعي نبوده است و مسيحيان هم به طور كلي دروغ مي گويند. از نظر مسيحي ها هم يهود كساني بودند كه حضرت عيسي عليه السلام را به شهادت رساندند و زماني كه حضرت عيسي عليه السلام بيايد يهوديان يا بايد دينشان را تغيير بدهند يا نابود مي شوند. حالا اين نكته اي كه اوج اختلاف را نشان مي دهد جري فالول در مورد آن در مصاحبه اش مي گويد شما راست مي گوييد ولي ما با هم نقطه اتفاق داريم؛ يعني نقطه اختلاف را نقطه اتفاق جلوه مي دهد و مي گويد من منتظر اولين حضور مسيح هستم و آنها منتظر دومين حضور او هستند و با واژه هاي اول و دوم بازي مي كند. اينكه مي گويد: “من منتظر اولي هستم” يعني كسي كه اول آمده دروغ گفته است. كسي كه منتظر دومين است؛ يعني او رفته و بازخواهد گشت. اين سخن بايد براي ما درس آموز باشد. ما در جامعه اسلامي نقاط اتفاق بسياري داريم و گاهي افرادي نادان فقط روي نقاط اختلاف متمركز مي شوند كه البته دشمنان هم در به وجودآمدن اين گونه اختلاف ها دخيل هستند. اين به اصطلاح اولين نقطه اتفاق است كه او مطرح مي كند. نكته دوم هم مبارزه با تروريسم است. مبارزه با تروريسم يعني چه از ديد آنان يعني مبارزه با مسلمانان.
مرحله بعدي خود را منجي معرفي كردن است كه اين به عوض كردن جاي مهره ها و تقلب در بازي هاي مهره اي شبيه است و اين كاري است كه آنها مي كنند. يعني مظلومان عالم را تروريست ضدمسيحي و ضدبشر معرفي مي كنند. حق طلبان عالم معمولا افرادي تروريست منفور احمق و خشن معرفي مي شوند و در مقابل ظالمان و مستكبران عالم كساني معرفي مي شوند كه مظلوم اند و از تروريسم رنج مي كشند. كار بعديشان هم اين است كه خود را نيز منجي معرفي مي كنند. البته طبيعي است. وقتي كسي فيلمي مي سازد خودش را قهرمان معرفي مي كند. در صورتي كه اگر هميشه طرف مقابل متجاوزان و ظالمان باشند و بعد آنها به ويژه در گستره جهاني با شعارها و برنامه ريزي هاي خاصي بخواهند نجات بخش باشند ـ اگر بخواهيم از اين گونه فيلم ها مثال بزنيم از حوصله بحث خارج است آن وقت مشخص خواهد شد كه هدف عوض كردن جاي مهره هاست كه ما اين روند را در اصطلاح جايگزيني مي گوييم.
حق راي نداشتن مسلمانان در غرب در حالي اتفاق مي افتد كه پس از انقلاب اسلامي در ايران اقليت هاي ديني داراي حق راي مي باشند!
منبع: www.bashgah.net
/ن
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}